×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

به نام زندگی

----------تنها--------

مرغ غم

روي اين ديوارِ غم، چون دود رفته بر زِبَر
دائماً بنشسته مرغي، پهن كرده بال و پر
كه سرش مي جنبد، از بس فكرِ غم دارد به سر.
پنجه هايش سوخته،
زيرِ خاكستر فرو،
خنده ها آموخته،
ليك غم بنياد او.
هر كجا شاخي ست برجا مانده بي برگ و نوا
دارد اين مرغ كِدِر بر رهگذارِ آن صدا.
در هواي تيره يِ وقتِ سحر، سنگين بجا.
او، نواي هر غمش برده از اين دنيا بِدَر،
از دلي غمگين در اين ويرانه مي گيرد خبر.
گه نمي جنباند از رنجي كه دارد بال و پر.
هيچ كس او را نمي بيند، نمي داند كه چيست.
بر سرِ ديوار اين ويرانه جا، فريادِ كيست.
و بجز او هم در اين ره، مرغ ديگر راست زيست.
مي كشد اين هيكلِ غم، از غمي هر لحظه آه.
مي كند در تيرگي هايِ نگاهِ من، نگاه.
او مرا در اين هواي تيره مي جويد به راه.
آهِ سوزان مي كشم هر دَم در اين ويرانه من.
گوشه بگرفته منم، در بندِ خود، بي دانه من.
شمع چه؟ پروانه چه؟ هر شمع، هر پروانه من.
من به پيچاپيچ اين لوس و سمج ديوارها،
بر سر خطّي سيه، چون شب نهاده دست و پا
دست و پايي مي زنم چون نيمه جانان، بي صدا.
پس بر اين ديوارِ غم، هر جاش بفشرده بِهَم
مي كشم تصويرهاي زير، وَ بالاي غم
مي كشَد هر دَم غمم، من نيز غم را مي كشَم.
تا كسي ما را نبيند،
تيرگي هاي شبي را
كه به دلها مي نشيند،
مي كنم از رنگِ خود وا.
ز انتظار صبح با هم حرف هايي مي زنيم.
با غباري زرد گونه، پيله بر تن مي تنيم
من به دست، او بانگِ خود، چيزهايي مي كَنيم.
نیما یوشیج
جمعه 21 بهمن 1390 - 9:14:27 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://ninaaaaa.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 22 بهمن 1390   4:01:52 AM

راضی جونم:

بزرگ می شوی !

سختیها که زیاد می شوند بزرگ می شوی !

لوس بازیهایت تمام می شود !

آدمهایی که عصبیت می کنند و لجت را در می آورند به تو یاد می دهند که صبور باشی.

و تو سکوت میکنی........!

وقتی پدرت را از دست می دهی ، یاد می گیری که به جای تکیه کردن تکیه گاه باشی ...

وقتی تنها می شوی ، مستقل می شوی ...

وقتی کارهایت زیاد می شود ......

و تو همچنان سکوت میکنی!!!!!

آقا داریوش

فریادی مواج هرچند قطره گون

مرسی از شما دوستان

http://shogh.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 21 بهمن 1390   11:51:00 PM

در میان مشکلات گاهی سکوت کن......

شاید خدا حرفی برای گفتن داشته باشد.....!

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 21 بهمن 1390   9:49:48 PM

من چهره ام گرفته


من چهره ام گرفته

من قایقم نشسته به خشکی

با قایقم نشسته به خشکی

فریاد می زنم:


� وامانده در عذابم انداخته است

در راه پر مخافت این ساحل خراب

و فاصله است آب

امدادی ای رفیقان با من �


گل کرده است پوزخندشان اما

بر من ،

بر قایقم که نه موزون

بر حرفهایم در چه ره و رسم

بر التهابم از حد بیرون.

در التهابم از حد بیرون

فریاد بر می آید از من:


� در وقت مرگ که با مرگ

جز بیم نیستیّ وخطر نیست ،

هزّالی و جلافت و غوغای هست و نیست

سهو است و جز به پاس ضرر نیست. �


با سهوشان

من سهو می خرم

از حرفهای کامشکن شان

من درد می برم

خون از درون دردم سرریز می کند!

من آب را چگونه کنم خشک؟

فریاد می زنم.

من چهره ام گرفته

من قایقم نشسته به خشکی

مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست:


یک دست بی صداست

من، دست من کمک ز دست شما می کند طلب.

فریاد من شکسته اگر در گلو ، وگر

فریاد من رسا

من از برای راه خلاص خود و شما

فریاد می زنم.

فریاد می زنم!

آمار وبلاگ

9059 بازدید

9 بازدید امروز

2 بازدید دیروز

24 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements